امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

بدون عنوان

سلام فنچ مامان خوبی زندگی من .خیلی بزرگ و فهمیده شدی نفس مامان تازگی ها بیشتر کلماتی و که میگم باهام تکرار میکنی. بیشترین عددی که هر کسی بهت میگه که منو چند تا دوست داری میگی 10 تا . منم به اندازه 10 تای بچگیهات دوست دارم. تازگی ها با غذا نخوردنت منو اذیت میکنی غذا نمی خوری فقط دلت میخواد هله هوله بخوری ولی غذا نخوری . امروز سر سفره غذا گوجه و خیار اورده بودم سر سفره بهم با اشاره گفتی اینو بده بده. منم گفتم این اسمش گوجه است . گوده  بعد گوجه رو که خوردی گفتی اینو بده اشاره به خیار کردی گفت امیرم اسم این خیار گفتی ایار. وای عشق مامان الان بغلمی نمی زاری تایپ کنم بعدا میام بقیه لغاتت هم مینویسم واست. برم که داره میگی کیبورد و بدم بهت. می...
18 فروردين 1393

بدون عنوان

خدایاااااااا تا کی باید ذهنم درگیر همچی باشه ، تا کی باید هرچی و که میبینم   و به روم نیارم و بگم واسم مهم نیست، خدایا تاکی ، خدایا کی میخوام بفهمم که بابا امیر من فرشته است ، و با بقیه فرق داره، خدایا  کی میخوام بفهمم که بابا  وقتی بچه ای رو می بینم که پیش مامان باباش راه میره  یا میشینه  دلم نلرزه ، اگه اشک به چشم اومد بگم خاک رفته  تو چشمم یا اینکه بگم کلا از چشام اشک میاد یا اینکه اگه قطره ای از چشم میچکه رومو بر گردونم،. خدا یا یه کاری کن که بتونم باورش کنم بتونم باهاش کنار بیام و اصلا راه رفتن بقیه بچه ها شیرینکاریاشو نو نبینم، خدایا صبرمو زیاد کن ، چیزی ازت نمیخوام که  میخوام قویم کنیییی، میخوام کم ن...
13 فروردين 1393

کلکل کردن امیر با مامان و بابا

امیر مامان  وقتی میری مسافرت بر میگردی 180 درجه فرخ میکنی ، بزرگ میشی ، تو ماشین بودیم  ودرحال کردت بابا علی چون دید تو نمیتونی بشینی صندلی عقب و با بتو واست دشک کردن تا راحت بخوابی و دراز بکشی و با خودت بازی کنی ، وقتایی که نق میزدی  خسته میشدی از دراز کش بودن بغلت  میکردم و میاوردمت جلو پیش خودمون، وقتی یکم جلو بودی نق میزدی و دنبال بازی  میگشتی بابا علی میگفت اگه نق بزنی میری صندلی پشت  دراز میکشی ، تو هم گفتی نه آیدا بره خخخخخ منم میگفتم امیر باید بره عقب میگفتی من نه آیدا بره ،. یا اینکه اهنگ مورد علاقتو میخواستی میگفتی آیدا نانا من  منم میگفتم نه نانای منو گوش کنیم بعد نانای تو تو هم میگفتی نه  ن...
10 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام صدسلام به همه دوستای گلم  که نگران من و امیرم بودین ممنون حالمون خوبه شکر خدا ، نمیدونم از کجا شروع کنم  واسه تعریف کردن که  دلیل این همه مدت نبودمو بتونم توجیح کنم. نیومدن من از وقتی شروع شد که امیرم  همش بهونه و گریه و زاری میکرد یک لحظه اروم و قرار نداشت ، تا این که بردم دکتر و دکتر گفت باید ببرم امیرو ازمایش متابولیک  و منم بردمش ازمایش گاه و ازش ازمایش خون گرفتن، تا اینکه  جوابش اومد بردمش دکتر تا جواب ازمایش امیر  اومدو بردم باز دکتر تا بدونم که این همه گگریه هاش  واسه چیه که اصلا اروم و قرار نداره و همش گریه میکنه تا جوری که از گریه و اشک کبود میشه، دکتر تا جواب از امیرو دیدی و سر تکون داد ...
10 فروردين 1393

؟.........؟

اول از همه بگم احتمالا این وبلاگ و کلا حذف ش کنم ، چون  چند نفراز دوستان  اومدن و گفتن که ایندیگه چه وبلاگیه اونایی که بچه هاشو مشکل جسمی یا ذهنی که دارن حق درست کردن وبلاگ ندارن، چون واسه بچه ای که  نه راه میره نه کار جدید میکنه دلیلی نداره که  وبلاگ  بسازم، اگرم بخوام بنویسم حتی دیگه از امیرم نمی نویسم  بزار شیرینکاریاش باشه واسه خودم و عشقم، خیلی از این خواننده ها میان و توهین میکنن، و منم درجا حذفشون میکنم، چند روز پیش یکی اومده میگه شما دروغ میگین  که امیر مریضه . چون بچه  فلج مغزی قیافش با بچه های عادی فرق میکنه ولی امیرحسینتون  قیافش سالمه، کلی بهم انگ دروغ گویی میزنن بهم، اخه کدوم مادریه ک...
19 اسفند 1392

دلیل نبودن این چند وقت من

عشق مامان خیلی دوست دارم ببخشید که خیلی وقت بود نبودم . اخه هم چند وقت نت نداشتم . هم اینکه سرم گرم کارم بود . شاید بگی چه کاری مامان جونم من شروع کردم به کار کردن یه سرگرمی و یه منبع درامد . خیلی کوچلو . دارم ساخت بدلیجات سازی میکنم. تا الان چند تا سرویسم درست کردم. میخوام یه وبلاگ درست کنم و کارامو اونجا به نمایش بزارم. امیدوارم که بتونم خوشگل درست کنم تا بتونم . بفروشم و ازم بخرن. واسم دعا کن. از وقتی خودم و سرگم ساختن کردن خیلی وضع روحیم بهتر شده عزیزم. عزیز دلم خیلی دوست دارم . وقتی داشتم گوشواره و دستبند و گردنبندایی رو که درست میکردم و بهت نشون میدادم . میگفتم نفس مامان خوشگل شدن. میگی بله . و چیزی که یاد گرفتی به زبون خودت میگی اینه...
8 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام و صد سلام . ببخشید که این چند وقت نبودم چون نتم از روز جمعه قطع شده و هنوزم نسب نشده .خیلی دلم براتون تنگ شده الانم تا نت به دستم اومد اومدم تا بهتون سر بزنم. شاید تا هفته دیگه نتم وصل بشه .  
26 دی 1392

بدون عنوان

با نماد عشق و بودن پا به زمین گذاشتی که همه بررویدوپای خود راه میرفتند و تو خسته......... ومن همچنان این بودن را در چشمانت دیدم وتو بر تکرار خستگی هایت پافشاری میکردی ومن این حضورت راچه بردستانم وچه بر پاهایم دوست داشتم ودارم.اما حال فقط با اندک صدایت دلخوشم که هستی وعشق مرا باچشمهای بارانی ات میبینی. وتو به تکرار این بودنها و مشقتهایی را که من نامش را عشق مینامم مقاومتی بزرگ میکنی تاشاید روزنه ی بهشت هم برای من نمایان شود. واما تو امیر حسینم برای تو مینویسم برای تو که صدایی نداری که این همه درد را بر سر دنیاهوار کنی برای تو پرنده پروبال شکسته ی من برای تو فرشته نگهبان ارام ترین کودک دنیا برای...
19 دی 1392