رفتن به تهران
عزیز مامان ما سه شنبه ساعت 5.30 راه افتادیم مامان بابا جون علی و مامان بزرگ بابا جون علی رفتیم تهران اخه شما چهارشنبه 15 ابان وقت دکتر داشتی. توی راه خیلی اذیت نکردی ولی اخراش دیگه خسته شده بودی ، عزیزم، ، چهارشنبه رفتیم دکتر ، دکتر وزنت کرد دور سرت و گرفت و بعدشم اب پاکی رو ریخت رو دستمون و گفت واسی مریضی امیر هیچ دوادرمونی نداره و خوب بشو نیست فقط معجزه خوبش میکنه ماهم دلشکسته از مطب دکتر اومدیم بیرون اصلا حال خوبی نداشتیم واسه همین هم رفتیم با ماشین تهران گردی . بعدشم رفتیم خونه مامان بزرگ علی . پنج شنبه صبح زود رفتیم بهشت زهرا . قم جمکران . بعدشم شب برگشتیم خونه تا صبح زود برگردیم مشهد، عشق مامان اگه دکتر اینجوری نمی گفت خیلی بیشتر بهمون...
نویسنده :
pj
12:04