رفتن به ارایشگاه
دیروز تو رو صبح بردیم ارایشگاه بعدش گفتیم از اونجا میریم خرید تا عصر بتونیم با خاله مرضیه بریم اتلیه اشون. ولی ما از ساعت 11 تا ساعت 2 الاف بودیم به خاطر تو تحفه. هههههههه. واسه خرید که نشد بریم هیچ اتلیه هم کنسل شد و افتاد واسه جمعه دیگه. تو رو با اسباب بازی های اونجا داشتیم سرت و گرم میکردیم ولی تو همچنان حواست جمع جمع بود . که دایی ثابت با قیچی نیاد طرفت تا از کنارت رد میشد تو نق میزدی و گریه میکردی با کلی مکافات موهات و زدیم. خیلی ناناز شدی عزیز مامان . وقتی کارت تموم شد برگشتیم خونه ناهار مهمون بابا جون بودیم.اینقدر خسته بودی ناهارتو که خوردی احتیاج نبود من تورو بخوابونمت خودت خوابیدی تا ساعت 5.30 تازه بزور بیدارت کردم تا با بابا بری حم...
نویسنده :
pj
12:17