حرف دل
سلام نفس مامان ببخشید که خیلی نمی تونم بیام بهت بنویسم اخه نمی دونم از چی بنویسم ، واسه همین نمیام ، اخه همه مامانا میان میگن بچه من اینو شکست اونو شکست خورد زمین، نمی دونم کلی چیزای دیگه ، ولی من نمی تونم بنویسم اخه تو هیچکدوم از این کارارو نمی کنی ، حتی یک استکانو نزدی بشکنی ، غذاهاتو پوش ندادی بریزی زمین، و من دعوات کنم بگم همین الان خونرو جاروبرقی کشیدم چرا ریختی زمین، . ولیمن و بابا جونت خودمونو دل خوش کردیم به حرف زدنت که بعضی هاشو میفهمم بعضی هاشو نه، تازگی ها میگی مامان جو ، باباجو ، علی جو ، ، دیشب اصلا حالم خوب نبود همش یا منو صدا میکردی یا باباتو ولی هیچی نمی گفتی . یهو من از کوره در رفتم گفتم درد ، توهم پش بندش گفتی درد . کلی خندیدیم بهت عزیزم ، خیلی دوست دارم نفس مامان خداروشکر میکنم حداقل تورو دارم ، بعضی وقتا واسم گوش میشی و به حرفام گوش میدی به اشکام نگاه میکنی و پاک می کنی ، بعض وقتا که نظرت و میخوام ، مثل اینکه خدا مارو دوست نداره مگه نه ، میگی مامان نه ، میگم ،ادما بعضی وقتا دلشون می خواد با یکی حرفددلشونو بزن ، و اوناهم نصیحت نکننش یا سرزنشش نکن ، من خداروشکر میکنم که هم علی رو دارم هم امیرو دارم، که جفتشون به حرفام گوش میکنن و خسته نمیشن ، و تازه نصیحتمم نمی کنم ، وقتی پیششون گریه میکنم نمی گن چرا گریه میکنی ، خدایا شکرت که بهم یک شوهر خوب و یک بچه صالح بهم دادی ، خداجونم، ،