اب بازی
دیروز عصر قرار بود بریم خونه مامانی عمه جون و خونه مامانی زن عمو فاطمه چون قرعه کشی بود عشق من . مجبور شدم ببرمت حموم تا تمیز بشی . وقتی بهت گفتم امیر مامان بریم حموم گفتی اموم اب بازی . منم گفتم اره بلا خان اب بازی هم میزارم یکم بکنی. عاشق گرفتی ابی . وقتی دوشو میگیرم جلوت دلت میخواد ابو بگیر جوری که نریزه زمین اب . و اینکه زبونتو نزدیک دوش اب میکنی تا رو زبونت بریزه چون دوشمون سوسوزن سوزنی میاد زبونت و قلقلک میده و تو اتیش پاره حسابی کیف میکنی. تازگی ها تا باباتو میبینی دوست داری از اتفاقایی که واست افتاده به بابا جون علی ت بگی. تا دیروز ظهر بابا علی پاشو گذاشت خونه تو برداشتی واسش تعریف کردی . اونم بازبون خودت بزار بهت بگم چیا گفتی
مکالمه بین پدر و پسر
بابا علی اومد خونه و تو شروع کردی اول بهش به جای سلام گفتی یا لله و به بابا دست دادی و بابا علی تورو ماچ کرد و تو هم ماچش کردی . تا من اومدم دست بدم و روبوسی کنم گفتی علی من علی ایدا نه و ما دوتایی همزمان به تو نگاه کردیم و خندیدم. ههههههه بابا علی موهات و سشوار کشید تا میری بیرون سرما نخوری . علی ازت پرسید امیر بابا رفتی اب بازی .تا اینو بهت گفت انگار داغ دلت تازه شد اه کشیدی و گفتی ایدا اموم اب بازی اخ اخ بایین پا ایدا بالا . اینم تعریفت واسه بابا علی . تا اینو گفتی علی بیشتر وقتا منو به زبون تو صدام میکنه میگه ایدا ههههه منو هرکی هرچی دلش میخواد صدا میزنه . خخخخخ بگذریم سرتونو به درد نیارم علی گفت ایدا امیر چی میگه چی شده . منم گفتم هیچی ولش کن. اونم گفت نه بگو منم گفتم .هیچی داشتم امیرو میشستم رو پام بود چون سرشده بود کم مونده بود بیفته رو سرامیکای حموم نزاشتم بیافته و محکم از پاهاش گرفتم تا سرش نخوره رو سرامیک. خدا خیلی مواظبت بود امیرم. خدا همیشه شونه به شونه تو هستش تا نکنه بلایی سرت بیاد نفسی من. عاشق تعریف کردناتم . که ادم جرات نمیکنه باهات بد رفتاری کنه سریع میزاری کف دست بابا علیت خخخخخخخخخخ. عاشق بابایی بودنتم نفس مامان ایشالله همیشه قدر بابا علیتو بدونی . ادم از طرز نگاه کردنت به بابا علیت میشه فهمید که چقدر دوسش داری چون وقتی می بینیش چشات برق خاصی میزنه. جوری که طرز نگاه کردنتبه بقیه با نگاه کردنت به بابا علیت زمین تا اسمون فرق میکنه نفس من.