بعد یه غیبت کبری برگشتم
سلام به دوستای خوبم خوبین واقعا شرمندتون شدم خیلی وقت نبودم دیگه خیلی در گیر بودم . دلم برای همتون تنگ شده . بود . دلیل غیبت کبری و اتفاقایی که افتاده رو میگم حالا الان میخوام از گل پسر مامان میخوام بگم
عشق مامان امیرحسین من خیلی پیشرفت داشته از نظر حرف زدن دیگه کامل بدون هیچ مشکلی حرف میزنه. امیرو میبرم مهد توانبخشی تو هفته 4روز از ساعت 9صبح تا 2 ظهر دیگه وقتی میایم خونه حسابی جنازه میشیم ولی با وجود پیشرفت امیر جووونم خستگی از تنم میره بیرون . امیر دیگه هرچی میخواد و هرچی دوست نداره میگه. حالا دیگه از ایدا بودن لفت ادم حالا شدم مامان پری ههههههه وقتیم که میخواد مثلا گوشامو دراز کنه میگه مامان خوشگل من ناناز من . واسم شیر میخری بستنی میاری و خواسته هاشو میگه تا انجامش بدم . حالا از نظر حرکات جسمیش بگم. تازگیها غلت میزنه از رو تخت غلت میزنه خودشو از رو تخت میندازه پایین البته قبلش زیرش بالش اینا میزاریم. یه بار بالش نزاشتم پایین تختش بعد بدون اینکه بگه بهم غلت زد افتاد یهو دیدم صدام میکنه مامان دیدی افتادم بالش نزاشتی منم بهش گفتم مگه خبر دادی میخای بیای پایین بالش بزارم واست. باهاش راه رفتن دارم کار میکنم چهار زانو میتونه بشینه و اینکه خودش غلت میزنه تا وسایلشو ور داره.