پسری از جنس فرشته

خدایا خیلی صدات کردم خیلی زجه زدم چرا جوابم رو نمیدی چرا . خدایا چرا پسرم رو شفا نمی دی خدایا خیلی سخته خدایا چقدر باید گریه و اشک بریزم چقد باید حرف تکراری مردم رو گوش کنم اینکه باید صبر کنی از بد بدترم هست خدایا خودت برس به دادما .

همه را صدا زدم جز خدا هیچکس جوابم رو نداد جز خدا

به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد ...

چه تلخ است بابغض بنویسی                                                                                                 باخنده بخوانند

خدایا حواسم به همه هست جز تو             پس حق داری حواست به همه باشد جز من

خدایا                                                                                         صدایت میکنم چون در این دنیا دیگر صدا به صدا یی نمی رسه اما تو گفتی که شنوایی            

ما 29 اسفند راه افتادیم رفتیم تهران تا از اونجا بریم کاشان و همدان. . خیلی خوش گذشت . چون تو مثل پسرای اقا تو صندلی عقب ماشین خوابیده بودی. بعد کاشان مریض شدی تبت اصلا پایین نمیومد هم تو اذیت شده بودی هم من و بابا جون به هر حال خیلی خوب بو . ما 4 عید رسیدیم مشهد . . خیلی سفر خوبی بود . تازه قراره 15 اردیبهشت راه بیافتیم بریم تهران چون 16 وقت دکتر داری عشقم . ...

چند وقت پیش مامانی عمه جون بهم گفت خدا امیر حسین و بهمون داده تا ما بیشتر صداش کنیم. نمیدونم شایدم همنطوریه. خیلی ها بهم میگن اگه ما جای تو بودیم دق میکردیم.ولی خوبه که تو صبوری به خودم میگم که خوبه اونا تو ظاهر فکر میکنن صبورم ولی نمی دونن که دارم از تو ترک میخورم ودارم کمکم میشکنم من اگه باباتو نداشتم . تا حالا صد دفعه دق می کردم قدر بابا جون مهربون و دوست داشتنیت رو بدون