تولد شقایق دخترعمه جونت
دیرور از صبح رفته بودیم خونه عمو محمدت یا همون داداش رفتیم تا غذا های عمه جون رو درست کنیم تا واسه عصر که جشن تولد شقایق بود برسه خیلی خسته شده بودی حسابی . کوکو شیرین ماکه درست کردیم خوشمزه بود ولی اصلا شکل نداشت . دیروز ظهر برای اولین بار تو و بابات باهم تنها بودین خوابت میومد خوابیدی من رفتم تا ارایشگاه موهامو درست کنم با زنمو فاطمه خیلی خوب بود ساعت 6عصر رفتیم خونه عمه جونت و همه داشتن میرقصیدن و کیف میکردن . تو همش از اول مجلس تا اخر مجلس تو بغلم بودی . حسابی خسته شده بودم و لی تو حاضر نبودی منو ونل کنی بری بغل کس دیگه حتی مامانی عمه جون .تازه خوقتی که تو رو میدادم بغل عمه جون یا مامانی حسابی شاکی میشدی وقتی میگرفتم بغلت کلی منو ...
نویسنده :
pj
9:50