امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

بازی با دوچرخه دایی جواد

1392/3/24 11:40
نویسنده : pj
307 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز رفته بودیم خونه جفت مامان بزرگات. دیروز ناهار خونه مامانی عمه جونت بودیم و تو با مامانی عمه جون خیلی خوبی جوری که وقتی مامانی تو میبینی حاضر نیستی بیای پیشم . و وقتی میرن تو گریه میکنی و ریسه میری. . چون خسته بودی سریع بهت ناهار دادم . خوردی و خوابیدی . بعد از اینکه خوابیدی و بیدار شدی  با بابایی بازی میکردی و خودت و لوس میکرد تا اینکه در زدن و عمو مصطفی .داداش (عمو محمد). عمه جون وشقایق اومدن . اونجا . و تو شروع کردی به جلب توجه کردن. و با شقایق و عمو مصطفی توپ بازی کردی. بعدش عصر چون مامانی و عمه جون مولودی دعوت بودن . رفتن و ماروهم باماشین عمو مصطفی رسوندن خونه مامانی دایی جواد.  وقتی رفتیم اونجا تو شروع کردی به دوچرخه سواری و اصلا سیر نمیشدی و ذوق میکردی و حاضر نبودی ولش کنی دایی جون که رفت خرید با دوچرخه تو دنبالش گریه کردی که چرا تو رو نمیبره بادوچرخه  و بابایی دایی جواد قهر کردی و بغلش نمی رفتی چون دایی جواد گفت بزار ببرمش بادوچرخه و بابایی گفت نه. . تا دایی جواد اومد تو داشتی اشک میریختی وقتی اومد خوشحال شدی که دوباره میتونی سوار دوچرخه بشی. تاشب همش با دوچرخه اینور اونور میرفتی تو حیاط فسقلیشون. وقتی یهو دوچرخه میخورد در حیاط تو ریسه میرفتی از خنده. و برسیم به شیرینکاری دیروزت.

دیشب دایی داشت بستنی کیمش رو میخورد و لیس میزد تو ریسه میرفتی و وقتی بستنی کیم رو میاورد جلو دهنت تو زبونت رو در میاوردی الهی من قربون اون زبون کچولوت برم. از بس خندیدی بالا اوردی رو دست دایی . و ما حسابی خندیدیم. ................نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهام
27 خرداد 92 11:24
الهی قربون شرارتات برم خاله جون خدا نگهت داره و سلامت کامل بهت بده فرشته کوچولو دوستتتتتتتتتتتتتتتت دارم