بدون عنوان
پنج شنبه تولد دختر عمت شقایقه اصلا حس رفتن ندارم نمی دونم چرا . میدونم خوش میگذره ولی اصلا حس رفتنش نیست اصلا رغبت نمی کنم برم اصلا اعتماد به نفسم رو از دست دادم تازه جمعه هم قراره جشن سیسمونی زن عمو فریده ات . یه پسر به جمع پسرا اضافه شدش. . اصلا حال و حوصله ندارم که بخوام برم . اصلا دوست ندارم برم همش دنبال یه بهونه ای هستم تا نخوام برم ولی نمیشه زشته . مجبورم برم . خدایا یه خواهش ازت دارم اینکه یه کاری کنی که اعتماد به نفس داشته باشم تا بخوام برم . و مقاوم باشم در برابر حرف مردم. اگه بخوان چیزی حرفی بزنن بتونم با اعتماد بنفس باشم و صبور خدایا کمکم کن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی