امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

رفتن به تهران پیش دکترت

1392/2/17 22:25
نویسنده : pj
257 بازدید
اشتراک گذاری

ما قرارش داداش محمد واسمون بیلیط قطار جور کنه تا بریم تهران  ولی نشد و ما با ماشین یک شنبه 15/2/93 راه افتادیم به سمت تهران شب رسیدیم تهران و مرقد امام خوابیدیم تو چادر بعدش صبح زو رفتیم بهشت زهرا سر قبر اموات به قول بابا جونت رفتیم صله رحم کنیم بعدش رفتیم شاه عبدالعظیم زیارت خیلی خوب بو و خلوت بود . بعدش جون دیدیم هنوز وقت داریم تا موقع دکترت رفتیم امام زاده داوود تو کن سولقان جادش خیلی باحال بود همش پیچ در پیچ بود حیف که تو خواب بودی عزیزم . بعدش از اونجا رفتیم تا ادرس مطب دکترت رو پیدا کنیم کلی تو تهران چرخیدیم تا تونستیم پیدا کنیم پرسون پرسون پیدا کردیم . از اونجایی که حافظه ی بابات خوبه و چیزایی از راه دکترت تو ذهنش بود یکم زودتر پیدا کردیم و ناهار خوردیم . و بعدش هم رفتیم تا بریم پیش دکترت  نوبتمون شد البته خیلی زود رفتیم پیش دکترت چون ما برای ساعت 16.30 وقت داشتیم ولی ساعت 16 ما کارمون تموم شد.  عشق مامان تو تا دکترو دیدی زدی سر جیغ حسابی جیغ میزدی . دور سرت رو ندازه کرد  بعدش گفت اسپاسم شدید داری یا همون انقباظ عضلاتت زیاده قرص داد تا یکم عضلاتت  نرم تر بشه. برای کم اشتهاییت هم بهش گفتم  بهت دارو داد و گفت عوارض امپولاییه که میزنی گفت شربت بخوری درست میشه . و اصل قضیه که  دکتر گفت و من و بابات خیلی داریم غصه میخوریم اینه که بهش گفتم اکثرا دور لبات دستات و پاهات کبود میشه تاکید کردش که حتما زودتر ببریمت پیش متخصص قلب تا ببینیم چرا اینجوری میشه خیلی دارم غصه میخورم و نگرانم و امیدوارم هیچی نباشه. . ..........گریه.خیلی دلم میخواد گریه کنم........... خدایا امیرم چیزیش نباشهههههههه. خدایا امتحانت خیلی سخته و امیدوارم از این امتحانت سر بلند بیرون بیام هم من و هم علی. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الی
18 اردیبهشت 92 10:28
نگران نباش عزیز دلم . ایشالله که چیز مهمی نیست . دعا میکنم که خدا هر چه زودتر گل نازتو شفای کامل بده و سایه مامان و بابای مهربونشو روسرش سلامت نگه داره . دوست دارم
ندا
18 اردیبهشت 92 13:39
خداخودش همه مریض هارو شفابده0انشاالله امیرجون هرچه زودترخوب میشه براش دعامیکنم
مامان یاسین
18 اردیبهشت 92 13:41
سلام دوست عزیزم وبلاگ شما رو شانسی دیدم نمیدونم امیر شما چه نوع بیماری داره اما همین رو میدونم که خودم گرفتار بیماری پسرم هستم یاسین من داون هست یه نوع بیماری ژنتیک یه جورایی با شما همدردم انشاالله که امیر شما هم خوب بشه به وبلاگ یاسین بیا خوشحال میشم در ضمن این رو بدونهیچ کار خدا بی حکمت نیست پس راضی باش به رضای خدای بزرگ من شما رو لینک میکنم این بوسه ها تقدیم به امیر خاله
قدسی
18 اردیبهشت 92 14:08
سلام عزیزم.خیلی وقت بود که نبودی .دلم برات تنگیده بود.وب خوندم خیلی ناراحت شدم وازخدا میخام هرچه زودتر امیرو شفا بده.وصحیح وسالم در اغوش پدر ومادرش بزرگ بشه .عزیزم غصه نخور .توباید سرحال باشی تا از امیر مراقبت کنی