امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

شهادت

1392/10/19 19:38
نویسنده : pj
455 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من به اندازه یک چشم برهم زدن داره صفر هم تموم میشه. امروز شهادت حضرت محمد (ص) هست

خیلی دلم گرفته خیلی زیاد خدایا به حق این چند روزی که از صفر مونده خدایا دل همه رو شاد کن . هرکی هر مشکلی داره مشکلش و حل کن . امین.

امروز داشت تلویزیون یک خانواده رو نشون میداد . که زن 2 تا بچه معلول داشت. زن خودش 85 سالش بود یکی از بچه هاش 45 سال و یکی هم 50 سال سن داشت. این دوتا معلول بودن. یکی از بچه ها میخواست از در بیاد تو ولی چون معلول بود نمی تونست نشسته خودشو بکشه تو و مجریه اومد کمکش کنه بلندش کرد و هلش داد تا ببره تو اتاق بر داشت به زن گفت من چند قدم این ایت و هلش دادم تا بیارم تو اتاق نفسم بند اومد از بس خوب هم بزرگن . هم سنگینند گفت مادر من نفس زدنما زدم. ازش پرسید تو تاحالا به خدا گفتی چرا من. گفت اره مادر وقتی جوون بودم و بچه هام کوچیک تر بودم همش اشک میریختم و به در گاه خدا همش یا گله میکردم . یا اینکه میگفتم تو این دنیای به این بزرگی چرا من. ولی از وقتی که یکم سنم بیشتر شد و ایمانم به خدا قوی تر شد . گفتم خدایا شکرت. واسم جالب بود حرفی که همیشه مادرشوهرم بهم میزنه و رو این زنه هم گفت . میگفت . وقتی ادم سیم رابط قلبش درست به خدا وصل بشه . و یک نوری تو قلبت از اثر این دوتا سیمی که بهم وصل شده تو دلت روشن بشه اونوقته که خدارو باور داری . یعنی بهش یقین  داری زن میگفت من اول اینجوری نبودم . وقتی دلمو صاف کردم . و اینقدر سعی کردم تا بالاخره تو نستم سیم قلبمو درست به در خونه خدا وصل کنم. .

مجریه میگفت بگو حرفت واسه اونایی که بچه شون یا بچه هاشون اینجورین . چی داری بگی. اونم گفت من نمی گم که اصلا غصه نخورین. اصلا دعا نکنین. چون منم همه این کارا رو کردم حتی تو جوونیم نا امیدم شده بودم کلی. ولی بازم توکل کنین . و سعی کننین دلتو نو صاف کنین بعد برین به درگاه خدا با ببینین جوابتو میده خدا یا نه.میگفت من نمیگم صبر کننین .چون سخته . خیلی سخته . ولی اگه دلت و صاف کنی و بری سیم دلت و به در خدا وصل کنی حتی میتونی بعضی وقتایی که یک جایی گیری صدای خدا رو بشنوی که بهت چی میگه.

منم از همین حالا تصمیم گرفتم اگه صبرم با اینکه کمه ولی دلمو صاف کن تا بلکه بتونم صدای خدا رو بشنوم.

پی نوشت 1...شاید الان تویی که داری اینو میخونی با خودت بگی که من اگه جای تو بودم اصلا ناشکری نمیکردم ولی مطمئن باش که میکردی . مطمئن باش اگه بدتر از من حالت نبود بهترم نبود. اخه واسه ادم سخته. ادم بچش سرما میخوره یا میخوره زمین از پاش خون میاد چقدر نگرانی . چقدر غصه میخوری حتی اگه خوب بشه یادت اصلا نمی ره . حال و روزه ما مامان باباهای خاص هم همینه که همش بچه مون دایم مریضه و باید همیشه غصه شو به دوش بکشیم. ولی من الان و همین امروز قراره دلمو صاف کنم . و بشم یک ادم پر انرزی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عشق یعنی
10 دی 92 22:22
عزیزم این قدر جایگاه شما مادرهای خاص بالا است و این قدر متفاوت و خوب هستین که از درک وفهم من خارج هست. حتی در مقابل تون نمی تونم نظر بدم . خوشحالم که انرژی مثبت گرفتی
مامان یاسمن و محمد پارسا
11 دی 92 18:49
مامان این خیلی خوبه ایشالاه در راهی که در پیش گرفتید موفق باشید مامان مهربون
pj
پاسخ
مرسی عزیزم. که بهم سر میزنی . خیل دوستتون دارم . از اومدنت خیلی انرزی میگیرم. خیلی .
فریده
14 دی 92 13:26
هیچ کسی از دل شما خبر نداره . راست می گی اگه بچمون مریض بشه کلی نگرانیم و غصه می خوریم . خدا رو شکر که این برنامه رو دیدی و یه تحول اساسی درونت شکل گرفت . ببخشید که بعضی مواقع باهات تند حرف می زنم . من خودم یه داداش بزرگ داشتم که فلج بوده و مامانم هنوز که هنوزه (شاید 40 سالی می شه ) واسش گریه می کنه و ناراحت هست . مامان منم جوان بوده که اولین بچه اش فلج به دنیا می آید . پشت سرش هم خواهر و برادرم به دنیا می آید . مادر شوهرش و خواهر شوهرش هم مریض بودند و خونه ما زندگی می کردند . حالا تصور کن چقدر سخت بوده اونم توی یه شهر غریب زندگی می کردند. ما رو حلال کن .
pj
پاسخ
عزیزم . توکه کاری نکردی که بخوام حلالت کنم من که ازت بدی ندیدم . حق داری که باهام تند حرف بزنی چون من دیگه با این روحیه خراب و نامیدی که داشتم . به خودم اوردیم. خیلی چیزا رو فهمیدم. خیلی . شایدم الان یکم بعضی وقتا یهو دلم میگیره . ولی دسته خودم نیست . که بخوام جلوشو بگیرم . که نخواد ببارم. ولی من وقتی تو میای و کامنت میزاری خیلی خوشحال میشم . می دونی چرا شاید چون خواهری ندارم که بخوام باهاش حرف بزنم و بخواد با دل و جون به حرفام گوش کنه و بخواد راهنماییم کنه نه اینکه نصیحتم کنه . خیلی دوست دارم . هم تو رو هم پسر خوشگلتو . من خیلی دوستت دارم عزیزم. که میای و حسابی راهنماییم میکنی.
مامان آیسا
18 دی 92 7:04
سلام عزیزم.چقدر خوبه تصمیمی که گرفتی.چقدر حس و حالتو قشنگ توصیف کردی و چقدر با خوندنش پراز انرژی شدم. درمورد پی نوشت حرفات هم هیچ کس نمیتونه خودشو جای تو بذاره و قضاوتت کنه.به حرف و فکر دیگران اهمیت نده.مهم توئی و هدفت و تصمیمی که گرفتی.حق داری که نگران باشی.خوشحالم که سیم دلتو به خدا وصل کردی.امیرحسین عزیزمو جای من ببوس
pj
پاسخ
چشم حتما عزیز دلم تو هم ایسا جونو ببوس