امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

بدون عنوان

1393/1/13 18:50
نویسنده : pj
422 بازدید
اشتراک گذاری

خدایاااااااا تا کی باید ذهنم درگیر همچی باشه ، تا کی باید هرچی و که میبینم   و به روم نیارم و بگم واسم مهم نیست، خدایا تاکی ، خدایا کی میخوام بفهمم که بابا امیر من فرشته است ، و با بقیه فرق داره، خدایا  کی میخوام بفهمم که بابا  وقتی بچه ای رو می بینم که پیش مامان باباش راه میره  یا میشینه  دلم نلرزه ، اگه اشک به چشم اومد بگم خاک رفته  تو چشمم یا اینکه بگم کلا از چشام اشک میاد یا اینکه اگه قطره ای از چشم میچکه رومو بر گردونم،. خدا یا یه کاری کن که بتونم باورش کنم بتونم باهاش کنار بیام و اصلا راه رفتن بقیه بچه ها شیرینکاریاشو نو نبینم، خدایا صبرمو زیاد کن ، چیزی ازت نمیخوام که  میخوام قویم کنیییی، میخوام کم نیارم  میخوام  قوی باشم، 

خدایا خسته شدم از بس واسه همه یک قصه تکراری و تعریف کردم و اوناهم گفتن اخه طفلی  خداشفاش بده  تا کی باید مردم بگن بهم بچه تو مریض نیست لوسه  تنبله واییییی خدایااااا ، بسه دیگه، خدایا تا کی باید همه  تو هر جمعی که میرم امیرو میبینه باید پچ پچ اشون شروع بشه که  اخه طفلی مامان امیر اخه طفلی امیر ، اصلا دیگه دلم نمیخواد برم جایی  وقتی اینجوریه، وقتی اه میکشن دلم یه جوری میشه، وقتی جایی میرم که کلی غریبه هستن تا امیرو میبینن و از مشکلش  با خبر میشن، چرا میگن امیر داره تاوان گناهان مارو میده اگه اینجوری بود ، خدا مگه  نمی تونه بچه اونایی که مامان باباشون کلی گناه میکنن هزار جور کار ناجور میکنن چرا بچشون باید سالم باشه چرا اونا نباید  بچشون کلی درد و مرض  بگیره، 

خدایاااا کرمتو شکر ، که  بجای  اینکه بنده هات بیان بجای اینکه بشن مرحم واسه زخم ادم میشن نمک واسه زخم ادم، تازه  یک کاری میکنن که  ادم به عدالت  تو شک کنه ، چرا بنده هات فکر میکنن مریضی و مرگ واسه همسایه شونه ولی مال خودشون نیست ، اگه خودشونم  اینجوری باشن مشکل خاصی تو خانوادشون باشه  بازم همچین حرفایی رو میزننن؟؟؟

خدایااااااا  خواهش میکنم تو کمکم کن تو دستمو بگیر ، نزار کم بیارم  یه کاری کن از امتحانت سربلند بیام بیرون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان یاسمن و محمد پارسا
15 فروردین 93 17:58
عزیزم ارزو می کنم ارامش به دل مهربونت بر گرده
خواننده وبلاگ امیر کوچولو
16 فروردین 93 3:55
عزیزم از لطف خدا نا امید نباش یه روز علم اونقدر پیشرفت می کنه که دوای درد امیر تو هم پیدا می شه بی صبرانه منتظر باش خدا اگه به امیر کم لطف کرده کم هم ازش مسئولیت می خواد خوشا به حالش که سربلندتر از ماست آرزومند آرزوهایت
عشق یعنی
16 فروردین 93 9:33
سلام خوبی عزیزم الهی من فدای دلت بشم قرار بود این جا کلی برامون عکس و و خاطرات قشنگتو بزاری زودی بیا که منتظرتم
مامان آیسا
17 فروردین 93 18:14
سلام عزیزم از خوندن نوشتت دلم گرفت.برات از خدا میخوام که صبرتو زیاد کنه. نمسدونم چی بگم که کمکی بهت کنه.فقط همینو بگم که سعی کن حرفای دیگران اصلا برات مهم نباشه.و بعد هم اینکه همه حرفای دیگرانو به فال بد نگیر و تعبیر منفی نکن.یه لحظه خودتو بجاشون بذار.اگه تو یه جمعی بودی و امیر هم این مشکلو نداشت و یه مادر دیگه وارد میشد که بچش مشکل امیرو داشت چکار میکردی؟شاید بهترین واکنش سکوت باشه.اما بعضیها از سر همدردی شروع به سوال میکنن یا مثلا میگن طفلی مامانش چی میکشه.وقتی این حرفو میزنن تو برداشت بدنکن.دلسوزی یه حس طبیعیه که بد نیست.اینکه بعضیا زخم زبون میزنن و با حرفاشون ازارت میدن بده.اونا شک نکن تاوان شکستن دلتو پس میدن.اما اونایی که فقط از سر دلسوزی یا کنجکاوی سوالی میکنن یا حرفی میزنن ناراحت نشو.درکل منظورم اینه که همه منظوربدی ندارن تو حساس شدی عزیزم.خودتو به خدا بسپار.دعا میکنم که خودش قلبتو اروم کنه.امیرحسین عزیزمو میبوسم.