گلایه
از تو دلگیرم
نه برای انکه گریه های گاه و بی گاهم را بی جواب گذاشتی
نه برای انکه همیشه مصلحتت شکستن دلی بود که دلی نشکسته بود
نه برای انکه جواب خوبی هایم را با بدی معنا کردی
از تو دلگیرم چون در تنهاترین لحظه ی تنهایی هایم تنهاییم گذاشتی
از تو دلگیرم چون خدای دیگران بودی
از تو دلگیرم چون به حرمت ان فنجان چای داغ کنار حیات دل هم که بود باید پاسخ نگاه بی قرارم را می دادی و روی گرداندی
از تو دلگیرم چون به دل تلنگری از درد زدی و مرحمش را کنج پستوی اسمانت پنهان کردی
جادوی ماهت را ارزانی کدام بنده کردی که لایق بود؟
برای که سرودعشق خواندی؟
نگاه کدام بنده ات را جارو زدی و دلش را باغمها بیگانه تر کردی ؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی