رفتن به بهزیستی
به ما زنگ زدن و گفتن باید شما عشقم و ببریم بهزیستی تا وضعیت تو چک کن تا بهت صندلی و از این کالسکه های مخصوص کو دکای سیپی بهت بدن، تو رو دیدن و متاسفانه گفتن اسپاسمت.(همون سفتی عضلاتت زیاده) خیلی زیاده. یک کتاب بهمون دادن. 3تا سی دی و یک دونه صندلی کرنلی و یک دونه هم کالسکه مخصوص بهت دادن. عزیزم. تو اولین فرصت قول میدم عکسای همشونو بزارم برات عزیزم تا ببینی.دکتره میگفت ما این کتابو بهتون نمی دیم که مو به مو انجامش بدین بلکه اینو میدیم تا ایده بگیرین. باید ایشالله از چند روز دیگه باید کتابو شروع کنم به خوندن . تازه واستون مینویسم چه ایده هایی میگیرم. و روی تو گل پسرن انجامشون . میدم قول میدم از این به بعد از پیشرفتات عکس بگیرم و برات بزارم تا ببینی چقدر پیشرفت کردی . عشق مامان. همه تلاشمو میکنم تا تو هم خوب بشی . و هیچی من و بابات واست کم نمی زاریم. اینارو و عکسارو میزارم واست تا ببینی وقتی بزرگ شدی چقدر واست کار کردم تا خوب بشی. از همه حرکتات عکس میگیرم از پیشرفتات از همه چیت. تازه گفتن تو رو هم کاردرمانی ببریم هم گفتار درمانی. امیدوارم زود بزرگ بشی . و زود زود خوب بشی.
کلام اخر واسه تو گل پسرم........
مامان جونم تا عاشورا و تاسوعا چیزی نمونده. بابا جون علی و عموها و باباجون عمه جون هرسال شربت میدن تو این روزا و بچه ها میبرن و پخش میکنن. عشق من تو هم زود راه برو تا تو هم بری شربت پخش کنی به جای اینکه مثل هر سال با حسرت به بچه ها نگاه کنی که اونا میتونن ببرن و تو نمی تونی ببری. بگو یا حسین و پاشو راه برو . عشق من.