امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

بدون شرح

1392/6/23 9:39
نویسنده : pj
372 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم چرا هیچکس نمیاد بهمون سر بزنه. قبلنا خیلیا میومدن ولی حالا دیگه کسی نمیاد . نمی دونم . چرا . شاید چون نمی تونم من مثل بقیه مامانا از شیرین کاریای بچه هاشون میگن مینویسن از راه رفتناشون. از همه چیزاشوم. مینویسن عکس میزارن. خوب چون امیر من اینکارارو نمی کنه منم نمی تونم الکی بنویسم اینکارو میکنه ولی نمی کنه. عیب نداره. من این وبو فقط واسه خودم درست کردم. اگه سر بزنین خوشحال میشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

خاله الهام
23 شهریور 92 9:44
سلام مارال جونم هميشه بهتون سر ميزنم گلم فقط همين دو روزو نيومدم كلي مطلب گذاشتي
چند بار هم اومدم گپ نبودي يه بار هم كه آن بودي برات پيام گذاشتم فكر كنم حواست نبود
عزيزم يه عـــــــــــــــالمه امير نازمو ببوس


چشم عزیزم. ببخشید چند وقت هست که یکم حالم میزون نیست. ببخشید قول میدم حتما زود به زود هم عکسای امیرو بزارم هم اپ کنم حتما
نازی
23 شهریور 92 11:56
بیا اینجا به دردت میخوره تو گوگل بزن "کپی پیست کن" بعد بیا کپی پیست کن
مامان حسن
23 شهریور 92 16:17
سلام عزیز دلم
مارال جان
مدتیه سرم وحشتناک شلوغه هستو مهمان دارمو همش در گیر کارو زندگی و حسنم

فرصتی که میکنم یاد همه ی دوستانم میکنم مارال
عزیز دلم حال امیر چطوره خوبه امیر حسین؟
خودت چطوری؟حالت خوبه مارال؟


امیر خوبه. منم بد نیستم . رفتن دکتر گفت تقریبا تا 1ماه امیرو بغل نکن
مامان حسن
23 شهریور 92 16:18
عزیز دلم خیلی وختها خیلیا میانو بی صدا میرن..اگه کسی مامنت نمیزاره دلیلش بر نبودنشان نیس..فقط خیلی وختها دوستات مطمعن باش نمیدونن چی باید بنویسن برات..برا همین سکوت میکنن..البته من اینجوری فک میکنما
ناهیده
23 شهریور 92 20:39
سلام مامان مهربون.
الان داشتم بدون شرحتو میخوندم ..... فکر کنم دلیل اینکه کسی زیاد وبت نمیاد ب خاطر اینه که خودت زیاد به وب بقیه سر نمیزنی.من که تا حالا اصلا نمیدونستم وب داری!!!!!!تازه تو وب مامان حسن باهات آشنا شدم.گذاشتمت تو بخش وب دوستان.
ایشالا دوستای مجازی خوبی باشیم.



حتما ناهید جونم
مامان آیسا
24 شهریور 92 6:01
سلام مامان امیرحسین.من اولین باره میام وبت.از وبلاگ مامان حسن که لینکتو گذاشته بود تو پستش با وبت آشناشدم.خیلی از حرفاتو خوندم.ازاینکه دیدم اینقدر شما و پدر امیرحسین صبورانه و پرازامید براش تلاش میکنین خوشحالم.فقط یه چیزی رو با توجه به این پستت بذار بهت بگم.اینکه گاهی کسی بهت سرنمیزنه دلیلش گرفتاریهای زندگیه که هرکسی به نحوی باهاش دست و پنجه نرم میکنه.بعضیها مثل تو یا مامان حسن خیلی درگیر فرشته های نازشون هستن و بعضیها هم مشکلاتی دارن که اصلا نمیتونی با خوندن وبشون متوجه بشی و تو دلشون نگه داشتن.اما شک نکن دلیلش اصلا اونی که تو فکر میکنی نیست.اینکه تو نمیتونی از شیرین کاریهای پسرگلت بنویسی رو من اصلا قبول ندارم.چون تا جایی که برای اولین بار وبتو خوندم دیدم که کلی از کارای امیرحسین و شیرین کاریش نوشتی.مثلا قضیه روزیکه خیلی حرف میزد و نمیذاشت استراحت کنین.یادلتنگیش در دوری ازتو.مگه هرمادری که وبی درست میکنه و برای فرزندش مینویسه باید حتما ار راه رفتن و ریزه کاریهای روزمره بچش بنویسه؟من که خودم اینطور نوشتنو دوست ندارم.معمولا خودم وقتی برای دخترم مینویسم سعی میکنم بیشتر از روابط احساسی که بین ماست بنویسم.مثلا مثل تو که از دلتنگی خودت و امیرحسین نوشته بودی.من اینطور نوشتنو بیشتر دوست دارم تا اینکه بیام و همش بنویسم که امروز صبحانه فلان چیزو خوردی و ناهار فلان چیزو نخوردی و امروز دندون بیستم رو درآوردی و فردا یاد گرفتی فلان جمله رو بگی و از این حرفا زیاد خوشم نمیاد.به نظرم این چیزا وقتی فرزندمون بزرگ میشه اونقدرها به دردش نمیخوره.چه فایده که بدونه دندون پانزدهمش تو چه روزی دراومده یا دقیقا تو چه ساعت و دقیقه ای گفته مامان یا دقیقا تو چه روزی یادگرفته از مبلمان خونه بالا بره.اما وقتی بزرگ شد خیلی به دردش میخوره که بدونه دقیقا پدر و مادرش چه حسی بهش داشتن و چه ارتباطی بینشون برقرار بوده و خیلی براش مفید خواهد بود که احساسات ناب مادرانه مارو بخونه.پس همونطور که نوشتی وبتو برای خودت درست کردی به نوشتنت ادامه بده.منم خیلی وقتا میشه آپ میکنم اما کسی نمیاد بخونه ولی به خودم مثل تو میگم که عیبی نداره من اینارو برای دل خودم نوشتم.بعد خودم میرم وب دوستانم و براشون کامنت میذارم و میبینم بیشترشون میان و جوابمو میدن و کلی دلگرم میشم.پس دیگه منتظر نمیمونم و هروقت دلم برای دوستام تنگ بشه خودم میرم سراغشون چون میدونم همشون گرفتارن.
ببخش که پرحرفی کردم.ولی از خوندن احساسات خاص و نابی که به امیرحسین دوست داشتنیت داری لذت بردم.


مرسی عزیزم که اومدی و سر زدی. دخمل نازت و ببوس حتما عزیزم اگه عیبی نداره لینکتون کنم عزیزم
مامان حسن
24 شهریور 92 16:06
چرا دکتر بهت گفته نباید امیر حسینو بغلش کنی؟بخاطر عملت؟


اره عزیزم. الانم دیگه بغلش نمی کنم همش سر گرمش میکنم با اسباب بازی و وسایل.یا دایم رو پامه یا اینکه دارم باهاش بازی میکنم
مامان حسن
25 شهریور 92 16:19
مواظب سلامتیت باش..اشکالی نداره امیر اینجوری از وابستگی هم درمیاد براش بهتره..
♥من حجاب را دوست دارم♥
26 شهریور 92 1:50
سلام دوست خوبم ....**عيدت مبارك**....مطالب جديدتو خوندم...اومدم بگم متاسفانه از امروز تا چند روز آينده ، اينترنتم قطع ميشه....اما وبم هر روز ساعت هفت صبح و گاها بعد از ظهر ها آپ ميشه....ميخواستم بگم حالا كه نيستم منو و وبم رو تنها نذاريد ...وقتي برگردم حتما حتما بهت سر ميزنم و آپ هاي جديدتو ميخونم...منتظرتم... مامان مهربون دل نازك! اگه بياي ببيني چقدر اين وب حجاب درگيرم كرده بهم حق ميدي...خودم دلم دلم برا وب زويشا (اون يكي وبم) و همه دوستاي وبلاگيم يه ذره شده ولي ميبيني كه تازه داره نتم قطع ميشه...اميدوارم دلخور نباشي.... اميرم كه خودش ميدونه اينجا يكي هست كه عاااااااااااااااشقشه
نرگس
27 شهریور 92 16:41
مامان آیسا
28 شهریور 92 19:23
سلام مامان امیرحین خوبی؟منو ببخش که با تاخیر جوابتو میدم.آخه اصلا فکر نمیکردم اینجا تو وب خودت جوابمو بدی.چون من خودم عادت ندارم تو وبم و زیر نظرات جواب بدم.فکر میکردم اگه بخوای جوابی بدی میای وب خودم و برام مینویسی.برای همین دوباره نیومدم اینجا سربزنم.الان اومدم بهت سربزنم که دیدم اینجا برام نوشتی. من لینکت کردم عزیزم.خیلی هم خوشحال میشم لینکم کنی.فقط اگه چیزی خواستی بهم بگی لطف کن بیا وبم که زود بخونم.چون ممکنه حواسم نباشه بیام و زیر نظرمو بخونم.ممنونم.مراقب خودت باش تا بهتر بشی زود.امیرحسین نازتم ببوس
ناهیده
29 شهریور 92 18:08
سلام
داشتم از این ورا رد میشدم گفتم حال امیر حسین عزیز و شما رو بپرسم؟


مرسی ناهید جون ، دارم مطالب کتاب امیرو با شکل میزارم تا بقیه هم ایده بگیرن از شون
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
3 مهر 92 10:58
مارال جونم من خیلی از این نینیها دیدم ک راه نمیرن ولی ی چیز میگم ناراحت نشو تو همش جنبه منفی رو میبینی. از شادی های زندگیت با امیر بگو. باور کن من تند تند میام وبتون ولی خیلی دلم میگیره و نظر نمیدم. شدم خواننده خاموش. پس اگر نظر من برات مهمه از این ب بعد از شادیهات با امیر بگو و تند تند عکساشو بذار


باشه شقایق جونم حتما . هم عکساشو میزارم هم از کارای باحاش میگم قول دادم دیدمو عوض کنم