اومدن مهمون خونه ما
عشق من . دیشب داشتم دسر درست میکردم که امشب مهمون دارم حداقل دسر داشته باشم واسه سر سفره تو هم همش بهونه میگرفتی نرو اشپزخونه باش کنار من منم مثلا گفتم باباجون علی بیاد بزارمت کنار اون تا با خیال راحت دسرمو درست کنم . ولی تو حتی بابا علی هم اروم نمیشدی میخواستی بیای اشپزخونه منم نامردی نکردم و تو رو گذاشتم رو اپن تو صندلی مخصوصت بشینی . عشقم. نشستی اخ کیف کردی هرچی تو دستم میدیدی میگفتی نام نام بده مه . منم یکم بیسکویت بهت دادم اخ ک چه کیفی میکردی وقتی رو اوپن بودی نفس من. یک ایده جالب یاد گرفتم واسه اروم کردن تو که هم پیش من باشی هم تلویزیون ببینی و هم بازی کنی ، نفس من . به حق ایه های قران خودت بتونی تنهایی رو اوپن بشینی و پاشی رو اپن راه بری و به همه چی دست بزنی و کابینتا رو باز کنی . و با ظرفای تو کابینت بازی کنی. امین.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی