امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

پسری از جنس فرشته

بدون عنوان

اول سلام به دوستان وبلاگیم چه اونایی که خاموش از وبلاگ امیرم دیدن میکنند و همیشه دوست دارن خواننده خاموش باشن چه اونایی که نظر میدن . دست همتون درد نکنه. ببخشد دیر به دیر میام و اپ میکنم چون ادم تو ماه رمضون حس نوشتن و تایپ کردن نداره. مخصوصا اگه یک وروجکی مثل امیر داشته باشین میفهمین من چی میگم. قول میدم بعد ماه رمضون حتما یک روز درمیون اپ کنم. وب پسملمو. تازگی ها فهمیدم اگه رو امیر یک چیزی فشار بیاره حتما اون چیزو میگه تا بهش بدین. مثلا وقتی خیلی گشنش باشه میگه. مامان نام نام بده یا به نوشابه میگه ابه بده  بهش اب میدم به جای نوشابه میگه نه ابه بده وقتی هم تشنش باشه بهمون میگه اب بده تا اینجاشو داشته باشین تا من باز واس...
10 مرداد 1392

برای کسانی که خدا انها را نشان کرده.

بچه معلولی با نگاهایی پر از سوال از مادرش می پرسید چرا خدا مرا اینگونه افریده است...........؟ خدا ادمهایی مثل شمارو نشان کردهاوبرای اینکه تورا ازمیان دیگران به راحتی پیداکند اینگونه خلقت کرده است.......
5 مرداد 1392

شفا

از خدا خواستم بچه معلولم را شفا بده فرمود: لازم نیست روحش سالم است.........جسم هم که موقت است.
3 مرداد 1392

چرا

چرا خداوند بچه معلول می افریند؟ چرا باید این بچه ها و خانواده زجر بکشند؟ چرا وقتی بچه ها سالم به دنیا میایند میگویند باید خدارو شکر کردو وقتی بچه سالم نباشد میگویند خداوند میخواهد والدین رو امتحان کند. ولی.............................. بچه معلول چه گناهی کرده...........
3 مرداد 1392

ساخت یک وب جدید برای کودکان فلج مغزی یا

امیر مامان یک وب ساختم مخصوص کودکان سیپی یا همون فلج مغزی. که شرایط نگهداریشونو وهمه چی توش داره. خیلی خوشحالم که میتونم اطلاع رسانی بکنم. عزیزم. امیدوارم که هیچ بچه ای فلج مغزی نباشه تو این زمین و کار کار درمانها لنگ بمونه و کار نداشته باشن . امین. بازم ببخشید که دیر به دیر میام و اپ میکنم. چون شما نمیزارین که بیام و اپ کنم. عزیزم. اخخخخخ که نمی دونم چرا تازگیها همش نق میزنی. وقتایی که بابات هست ارومی ها جوری که همه فکر میکنن مظلوم تر از تو بچه ای نیست.  راستی امیرم قبلا که می بردمت کار درمانی اصلا گریه نمی کردی ولی الان چند وقته که همش جیغ میکشی و لی از اشک خبری نیست. جوری که وقتی سوار ماشین میشیم میخوای یک کلمه حرف بزنی صدات میگی...
2 مرداد 1392

کارای امیرم

من چند وقتی بود که باخودم فکر میکرد که چرا امیرم حرف نمی زنه شاید من درست باهاش کار نکردم. بعد ش دیدم نه امیر بلده حرف بزنه ولی وقتی که دلش بخواد یک جای خاص یک کلمه ای چیزی می گه که ادمم کف می کنه . تازه اینقدر رذل که هرچی بهش میگم که دوباره بگو نمی  گه. و هر وقت که دلش بخواد میگه. به عنوان مثال: چند روز پیش چون روزه بودم خیلی ضعف کرده بودم و میخواستم بخوابم. ولی نمی زاشتی بخوابم. منم با عصبانیتی که چون ضعف کرده بودم برداشتم بهت گفتم . که امیر می گیرم میزنمت ها بیا بگیر بخواب. من هیچ وقت نمی زنمت چون مظلومی و دلم نمیاد اینم همش در حد تهدیده میدونی اونجا چی به گفتی که من کف کردم. گفتی مامان نه نزن.  اونقدر گرفتم تو بغلم چلون...
26 تير 1392

دلیل نبودن من

ببخشید که این چند وقت نبودم تا پست جدید بزارم. بازم شرمنده. میدونین که ماه رمضونه و تنبلی براهه و ادم دلش نمی خواد بالشت و پتو رو کنار بزاره  و از زیر کولر پاشه و به کاراش برسه. چند روزم شده همش کارم به بیرون رفتن . حتما می گین چه کاری؟ اینکه از صبح که بیدار میشم ظرفای سحری رو بشورم صبحونه امیرو بدم. یکم استراحت کنم. ظهر امیرو ببرم کاردرمانی. بعدش بیام قرانم و بخونم . از همه سختر واسه من اینه که . همزمان باید دوتا فکر کنم یکی اینکه هم واسه سحری چی بزارم هم واسه افطار چی بزارم. ولی قول میدم که هر روز وبم و اپ کنم. بازم از همتون معذرت میخوام.
26 تير 1392