خوشحالی وصف ناپذیرتو
عزیزدلم ، امروز مامانی دایی جواد اومده بود اینجا ، و ظهرم دایی جواد اومد اینجا، اخخخخخخ چه کیفی کردی تو تو که ظهر ا حتما باید بخوابی امروز نخوابی ، تا اونا از در رفتن بیرون تو مثل یک فرشته مظلوم تازه خوابیدی و منم اومدم تا واست بنویسم ، از شیطنای امروزت، امروز ظهر منو بابا علی رفتیم بخوابیم تو و دایی جواد باهم بازی میکردین جوری که خنده های تو به اسمون میرفت، من از صدای تو وروجک و اون دایی ارازلت خوابم نبرد ، اومدم بیرون شما دوتا رو فرستادم تو اتاق تا بلکه باباعلی بخوابه ، دایی جوادت از اینکه تو منو ایدا صدا میکنی خوشش اومده هی بهت میگفت مامانت و صدا کن بگو دایی کارت داره ، هی تو صدا میکردی ایدا من میگفتم جون ایدا کارم داری میگفتی نه د...
نویسنده :
pj
19:34